رادمانرادمان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه سن داره

شیرین سخن مامان

سلام گلم. این روزا قشنگترین روزای عمرمه .از صبح تا شب باهات بازی میکنم و حرفای شیرینت منو به وجد میاره. زمانی که شارجی و به اصطلاح تمیز و سیر هستی فضولیت گل  میکنه. یه جا مگه آروم میشینی!! همش در حال خزیدن به این سمت و اون سمتی و هی به در و دیوار میخوری. همین که بیدار میشی بلا درنگ به سمت تلفن خونه میخزی و مشغول فضولی و بازی میشی. هر چی سیم پیدا میکنی ، دست میندازی و میخوای تو دهنت کنی.مدام پشت سرت در حال مراقبت هستم.  زمانیکه درازکشیدی با پاهای کوچمولوت محکم میزنی به من و ذوق میکنی و بلند بلند میگی : اته اته. وقتی من میگم آخ آخ ، محکمتر میزنی  ........ انقد این لحظات شیرینی که میخوام بخورمت. کلمات  اته ، بابا...
30 ارديبهشت 1391

رادمانم شروع به خزیدن کرد

سلام پسر گلم. رادمان کوچولوی من دقیقا در 9 ماه و 13 روزگی برای اولین بار به سمت جلو ، برای برداشت سیم شارژر موبایل با ذوق و شوق فراوان به سمت جلو خزید و بعد از برداشتن سیم بلادرنگ آن را به دهان برد. الهی قربونش برم که شده جارو برقی. عاشق سیم و کابل و شارژر و اینجور چیزاست پسر نازم. اولین خزیدنت رو بهت تبریک میگم پسر گلم. ان شا ا... همیشه سالم باشی و واسه مامانت شیرین کاری کنی.   ...
25 ارديبهشت 1391

هنر دست مامان

اینم جدیدترین طراحی واسه رادمان کوچولوی خودم. این لباسات رو هم مامانت طراحی کرده و با دستاش بافته. این کلاه کوچولوتو یه شب 7 بار باز کردم و دوباره بافتم.آخه مبتدی بودم و تاز ه داشتم  بافتی یاد میگرفتم. بابا جون بهم میگفت  تا صبح فکر کنم 100 بار بازش کنی !!!!!!! طفلی من دستم مینداخت ولی بلاخره تونستم . وقتی آماده شد و واسه اولین بار تنت کردم انقد ذوق کردم که نگو.ماشالا خیلی بهت می اومد.همه فامیل خوششون اومد از این لباس. ...
18 ارديبهشت 1391

رادمان شیرین کار

امروز میخوام یکسری از شیرین کاریهاتو اینجا بنویسم. با هر کدوم از اینها عالمی دارم.الهی قربونت بره مامان  اول اینکه وقتی موهای مامان رو توی دستای نازت میگیر و میکشی مامن بهت میگه : پسرم موهامو ول کن زودی دست نازتو باز میکنی .فدات  بشم که انقد باهوشی. توی خواب میچرخی و نصف شب میبینم که سر و ته شدی  پسرم. وقتی شیر میخوای نصف شب سرتو رو به تجهیزات شیرت ( شیشه و ...)  میچرخونی و نق نق میکنی. با این کارت به مامان میگی که مه مه  میخوای. روی دستات بلند میشی و بلند بلند جیغ میکشی. با دهن شیرینت بو بَه، بابا، دَ دَ میگی . وقتی رو دستات دمر هستی سرتو آروم میذاری روی دستم. یا سرتو میذاری رو بالش.انقد از  این حر...
12 ارديبهشت 1391

اولین مروارید کوچولوی پسرم

سلام عسلم. اولین مروارید کوچولوی نازت  ، روز 25 اسفند 90  در اومد .( 7 ماه و 13روزگیت).اگه بدونی چقدر منتظر دیدنش بودم.هر روز تو دهن نازتو میدیم ببینم که چه خبره.اما خبری نبود که نبود... اتفاقا اون روز مصادف  با سال دایی علی بود. نه اینکه دایی مهربو نت پسرم چند ماهه فوت کرده و قبل از عید واسش مراسم گرفتیم . اون روز شیرین ترین و تلخ ترین روز عمرم بود. اولش تلخ بود اما شب با دیدن دندون خوشکلت شرین شد گلم.ان شاء اله صد سال زنده  باشی و همیشه سالم و شاد ببینمت. از خدای مهربون میخوام نگهدارت باشه همیشه و همه جا. دوست دارم  یه عالمه .هر چی بگم بازم کمه... اینم عکسش ...
12 ارديبهشت 1391

دومین مروارید پسرکم

رادمان گلم دومین مروارید نازت دقیقا روز 25 فروردین 91 یعنی 30 روز بعد از اولی در اومد.انقد ذوق کردم .مثل روز اول . کلی با مامان   جون جشن گرفتیم و بوست کردیم. اینم عکس دو تا دندون نازت مامان. با هزار مکافات تونستم عکس بگیرم.   ...
12 ارديبهشت 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد